✨﷽✨

۱۹ مطلب با موضوع «آخوندا چکار می‌کنند؟» ثبت شده است

عمّامه‌گذاری یا تاج‌گذاری؟!

عید غدیر عید وصایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و به تعبیر رایج #تاج‌گذاری حضرت است. یکی از رسوم ما طلبه‌ها در اعیاد، #عمّامه‌گذاری به دست یکی از علماست. #پایۀ_هشتم طلبگی بودم که در اندیشۀ #ملبّس‌شدن دائم به لباس روحانیّت افتادم. برای ما طلبه‌ها، این مرحله از زندگی، کم از #صبحِ_پادشاهی نیست؛ به‌شرط آنکه طلبه را بزرگی معمّم کند! و آن هم در سنین باطراوت عمر طلبگی.
هر طلبه‌ای به تناسب شرایط روحی و فکری و اعتقادی و سلیقۀ سیاسی خودش یکی از بزرگان را برای معمّم‌شدن انتخاب می‌کند. گزینۀ اوّلم مقام معظّم رهبری (سلّمه الله) بود که متأسفانه علیرغم تلاش‌ها جور نشد. با توجّه به علاقۀ وافر بنده به حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله)، مفسّر و فقیه گرانقدر، تصمیم گرفتم که به دست مبارک ایشان معمّم شوم. بعد از گرفتن #مجوّز_تلبّس از واحد تهذیب حوزه، تقاضای خودم را به همراه مجوّز به دفتر ایشان دادم تا در #عید_غدیر ملبّس شوم. مهارت زیادی در پیچیدن عمّامه نداشتم. محلّ سکونت ما تعداد خانه‌ها خیلی کم بود و تک و توکی خانه ساخته شده بود. طلبه‌ای سالها پیش از ما در آن منطقۀ کَم‌سَکَنه، خانه ساخته بود. رفتم به در خانه ایشون با پارچۀ عمّامه‌ای ۶ متری. هنگام پیچیدن عمّامه می‌گفت در روایات داریم که زمان امام زمان(علیه السلام) عمّامه‌ها فقط سه دور پارچه هستند و کوچک و از عمّامه‌های بزرگ و پر زرق و برق خبری نخواهد بود! (العُهدة علی الراوی) عمّامه آماده شد ولی خیلی کوچک بود و محکم. وقتی روی سَرِ نسبتاً بزرگم گذاشتم خیلی ضایع بود و توی ذوق می‌زد. مضطرب شدم و به دنبال عمّامه‌پیچِ دیگری رفتم.
یکی از اقوام که در محلّ سکونت‌مان بود و عمّامه‌اش مورد پسندم بود. بهش زنگ زدم و گفت: بیا! رفتم. گفت: پدر خانمم داره از کربلا میاد و عجله دارم. فرصت نیست و پارچه را باید به شکل #ملحفه‌ای تا بزنیم! عمّامۀ خیلی قشنگ و خوش‌منظری #رویِ_سَر پیچید. گفت: اگر یه کم عمّامه را مرطوب کنیم عمّامه محکم‌تر می‌شه. با #آب‌پاش توی عمّامه کمی آب پاشید. به سمت خانه رفتم تا #قبا و #عبا را بپوشم و به سمت مسجد آیت الله جوادی آملی بروم. یکی از رفقامون در مسجد وقتی عمّامه را دید گفت: چرا اینجوریه؟! جریان را گفتم. گفت: چرا خیسه؟ جریان اون را هم گفتم. گفت الآن درستش می‌کنم. ایشان هم مقداری اِعمالِ هنر در عمّامه کرد و عمّامه را داخل سینی گذاشتیم تا در بالای جلسه قرار بگیرد جهت انجام مراسم. خیلی دلشوره داشتم و مدام ذهنم درگیر خیسی و شُلی عمّامه بود! روش آیت الله جوادی آملی این بود که برای هر عمّامه به صورت مستقلّ دعا می‌فرمود.نوبت من رسید و در کنار منبر ایشان ایستادم. هر لحظه منتظر بودم که عمّامۀ خیس و شُلم در دستان ایشون شیرازه‌‌اش از هم بپاشد! دعاهای ایشان تمام شد و عمّامه را بر سرم گذاشتند و سر و روی گوشم احساس یَخی کردم! حالا دیگر #تیجان_ملائک (به تعبیر روایات) بر سر من آرام گرفته بود و احساس شعف درونی وصف‌ناشدنی داشتم.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میثم صفری

تیزر رونمایی از یک کتاب

📽 #تیزر برنامه‌ی رونمایی از کتاب «جنگ جهانی بر ضد سوریه»

🔻کتاب «جنگ جهانی بر ضد سوریه» که مشتمل بر ترجمه‌ی شش مقاله‌ی منتخب از کتاب «سوریه فی مواجهه الحرب الکونیه؛ حقایق و وثائق» و تالیف یک مقاله در همین رابطه است، توسط صفاء‌الدین تبرائیان، محمدابراهیم ریاضی و میثم صفری ترجمه و از سوی موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.

 

🔰آئین رونمایی از کتاب «جنگ جهانی بر ضد سوریه» برگزار شد.

🔻آئین رونمایی از کتاب «جنگ جهانی بر ضد سوریه» ساعت 10:30 امروز، چهارشنبه 10 دی‌ماه با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی پورمحمدی رئیس هیئت امنای مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دکتر شفیق دیوب سفیر سوریه در ایران، دکتر محمدمهدی اسماعیلی رئیس پژوهشکده مطالعات انقلاب اسلامی و ناظر علمی کتاب، در مرکز اسناد انقلاب اسلامی برگزار  شد. 

🔻در این مراسم همچنین سرتیپ ستاد امین حطیط فرمانده سابق دانشکده فرماندهی و ستاد ارتش لبنان، انیس نقاش عضو سابق سازمان الفتح و از پیشگامان مبارزه با صهیونیسم، حسین مرتضی مدیر اسبق دفتر العالم و پرس‌تی‌وی در دمشق، خانم نجوی رعد مدیر جمعیت احیاء فرهنگ مقاومت و خانم رغده زهوی مادر شهید کمال‌الدین کیکی (از شهدای حزب‌الله) به صورت ارتباط تصویری صحبت کردند.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میثم صفری

آنچه پیامبر را پیر کرد!

✨﷽✨

در درس تفسیر قرآن رویه‌ام این است که کلاس به صورت تعاملی برگزار شود. آیات جزء آن ترم را بین خودم و رفقای کلاس به صورت خطّی از قرآن با خط عثمان‌طه و با در نظر داشتن تعداد دوستان تقسیم می‌کنم. باید با محوریت تفسیر نمونه و در کنار آن مراجعه به مطالعه توجه به تفسیر المیزان و نور مطالب تفسیری آیات تخصیص داده شده در قالب خاصی به صورت تبلیغی، مکتوب ارائه شوند. با اتمام آیات خودم که دو صفحه عثمان طه است و در آن شیوه کار تفسیری کلاس را هم به دوستان آموزش می‌دهم، نوبت رفقا می‌رسد که باید در حداکثر ربع ساعت آیات خودشان را که به صورت مکتوب کار کرده‌اند، کنفرانسی و به صورت گزارش کار تفسیری و با به کار بستن مهارت‌های کلاسداری ارائه کنند.
درسمان تفسیر جزء  12 بود. نوبت به ارائه دوستان رسیده بود. هر جلسه معمولا سه نفر کنفرانس تفسیری تبلیغی داشتند. پنج دقیقه‌ای به آخر کلاس مانده بود و نوبت به نفر سوم رسید. رفقا میگفتند دیگه بسه و کلاس را تعطیل کنیم. عزیزی که نوبتش بود آیاتش با آیه 112 سوره هود آغاز می‌شد. به دوستان گفتم: دستور استقامت دسته‌جمعی آمده، همان دستوری که پیامبرمان را پیر کرد! (فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْت وَ مَنْ تابَ مَعَک‏ ‏...)، آن هم نه استقامت خودش، بلکه استقامت اطرافیان! پس، همراهان من! استقامت کنید. رفیقمان آیاتش را شروع کرد، و دو آیه از آیاتش را ارائه کرد. صدای بانگ دلنواز اذان ظهر به گوش آمد و دوستان گفتند: استاد! برویم نماز. گفتم: حالا دستور اقامه نماز آمد «وَ أَقِمِ الصَّلَوةَ...» (آیه 114 سوره هود)!!! یا علی! پیش به سوی نماز جماعت 😍😍😍❤️ 

(لطفا این آیات را در قرآن و در صورت صلاحدید تفسیرشان را ملاحظه بفرمایید)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میثم صفری

تحلیل قبرستانی کرونا!

چند روز پیش برای دفن مادر یکی از دوستان همسرم به بهشت معصومه قم رفتیم. با رعایت همه احتیاطات کرونایی شامل: ماسک، دستکش و رعایت فاصله‌اجتماعی. خانمی که فوت کرده بود مبتلا به کرونا نبود و آزمایش کرونایش منفی بود و در اثر مشکلات گوارشی بعد از عمل جراحی و چند روز بستری در بیمارستان و در نهایت کمای عمیق به رحمت خدا رفته بود. در قم خانواده آنچنانی نداشتند و بیشتر اقوامشان تهران و اراک بودند و همین باعث شد که عنایت بیشتری به شرکت در مراسمشان داشته باشم. منتظر بودیم تا غسل و کفن انجام شود و در همان جمع محدود حدودا 15 نفره نماز خوانده شود و برنامه‌های بعدی. از آنجا که تا حدودی روابط عمومی‌ام نسبتا قوی است در حاشیه این انتظار با یکی از برادران مرحومه مشغول صحبت شدیم از هر دری. ایشون ساکن تهران بود ولی سالها در سوئد زندگی کرده بود و در بخش مخابرات آنجا مشغول به کار بود و برام جالب بود که خیلی هم انقلابی و ولایی و دلسوزانه صحبت می‌کرد. حتی می‌گفت به خاطر شرکت در راهپیمایی‌های همبستگی با فلسطینیان در سوئد و دیگر برنامه‌های مذهبی و انسانی از طرف بعضی ایرانیهای آنجا تحت فشار بودم. خلاصه، صحبت به بحث روز، یعنی ویروس منحوس کرونا کشیده شد. نظر خیلی متفاوتی در مورد منشأ این ویروس داشت. به شدت دست‌ساز بشر بودن این ویروس را رد کرد و گفت: گرم شدن زمین عامل به وجود آمدنش هست. یخ‌های قطب شمال در اثر گرم شدن زمین در حال ذوب شدن است و این ویروس‌ها که مربوط به زمانهای خیلی دور و به تعبیر ایشون ما قبل تاریخ هستند آزاد شده‌اند و به کشتی‌های در حال عبور چسبیده‌اند و منتقل شده‌اند و می‌گفت شاهدش هم این است که کشورهایی که ارتباطات دریایی زیادی با مناطق قطب شمال دارند از جمله اسپانیا خیلی قربانی داشته‌اند! معتقد بود که می‌بایست قم را قرنطینه نقطه‌ای می‌کردند مثل ووهان چین و ... . خلاصه بعد از نزدیک دو ساعتی جنازه برای نماز و تشییع از غسالخانه به محل نماز آورده شد. به درخواست برخی وابستگان مرحومه و البته نبودِ روحانی معمّم دیگر! نماز میّت را با دقت بالا در رعایت اسمها و ضمیرها و فعلهای مونث در تکبیر چهارم 😱خواندم و بعدش هم ذکر توسل مختصری و روضه وداع ابا عبد الله الحسین علیه‌السلام، روضه مورد علاقه شدید حضرت مادر 😭 و مناسب آن جمع را خواندم. واقعا غربت افرادی که در ایام کرونا از دنیا می‌روند بسیار بالاست و سنگینی داغ عزیزان در این روزها برای وابستگان عاطفی! آنها بسیار سنگینتر است. بعد از نماز با آمبولانس جنازه را نزدیک محل دفن بردند و با تشییع مختصری مراسم دفن شروع شد. دنبال مَحرم ایشان بودند که داخل قبر برود. شوهرش بود و دامادش و دو برادر معلوم‌الحال! که اصلا نزدیک قبر هم نیامدند و فاصله‌اجتماعی را حسابی رعایت می‌کردند. نزدیک بود شوهر رنجور و پیر ایشان که سیّد هم هست برود ولی دامادشان لطف کردند و رفتند. همسر یکی از برادران مرحومه اسپری به دست تند تند دستان همسر خود را ضد عفونی می‌کرد! قرعه تلقین خواندن هم باز به من افتاد و گفتند شما نماز را خوانده‌اید و زحمت تلقین با شما! بنده خدایی که در مزار مستقر بود و قرآن می‌خواند و تلقین و ... هم گفت: آنجا که آب هست تیمم باطل است شما بخوانید حاج آقا! با نگاه خاصی کارت دعای تلقین خود را به من داد! شروع کردم به خواندن: یا فلانة ابن فلان!!! هل أنتِ علی العهد... سریع تلقین‌خوان تذکر داد: «بنت!» 😳 (واقعا نماز و تلقین میت زن، خیلی حساسه) گفتم: بله بله! بنت😓... خوشبختانه بعدش دیگه ایرادی نتونست بگیره. وقت خاک ریختن دیدم همه اقوام فاصله اجتماعی را رعایت کرده‌اند و کسی نرفت برای خاک ریختن حتی قبر کن! با کمال تعجب دیدم: شوهرش بیل به دست شده ...😱😳😳😔... یا علی😭😭

 

📌 آن روز در قبرستان فاصله‌اجتماعی را خیلی خیلی خوب با تمام وجودم لمس کردم و فهمیدم...

 

جهت شادی روح آن مرحومه که مادر مومنه، رنج‌ و محرومیت کشیده، داغِ‌جوان‌دیده‌ای بود اگر دوست داشتید فاتحه‌ای بخوانید ...

https://eitaa.com/ayyamollah/63

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میثم صفری

بخش ششم: آن حاجی آمد...

بعد از چد روز حاجی روستای کناری آمد. بنا بود طرف صبح به زیارت این حاجی برویم ولی کاری پیش آمد و عصر رفتیم. دَرِ منزل حاجی باز بود و بنر و پلاکارد هم بر در و دیوار زده بودند. یا الله یا الله گویان به همراه صاحب‌خانمون وارد منزل حاجی شدیم. کسی به استقبالمون نیامد. در اتاق حاجی در زدیم و وارد شدیم. حاجی سر تراشیده و با عرق‌چین بر یک متکای خاص کرمونی تکیه زده بود. بزم خاصی بر پا بود. وسایل متنوعی هم بر سر آن سفره بود. حاجی در حالت ناآرام خاصی بود. سلام کردیم و نشستیم. زبان حاجی بند آمده بود و مات و مبهوت به ما نگاه می‌کرد. اطرافیان دست به کار شدند و یکی یکی لوازم پذیرایی بر سر این بزم را در زیر پتو یا داخل آستین و ... پنهان می‌کردند! درست حدس زدید. ما بد موقعی رسیده بودیم. حاجی در شرف پرواز بود و ما یک پرنده را از پرواز انداخته بودیم و بد جور حالش و حالمون گرفته شد. چند دقیقه‌ای نشستیم ولی فضای حاکم بر جلسه خیلی سنگین بود. به صاحبخونه گفتم: بریم. پا شدیم و خداحافظی کردیم. نزدیک در خانه که رسیدیم مادر حاجی دوان دوان آمد و عذرخواهی کرد و ازمون خواست که برگردیم. برگشتیم و وضعیّت اتاق از این رو به آن رو شده بود و حال حاجی هم روبراه شده بود و اتاق پاکسازی! نشستیم و حاجی از خاطراتش گفت و از سعی صفا و مروه و سنگ به شیطان و ... از ما پذیرایی کردند و بعد از نیم ساعتی پا شدیم و منزل حاجی را به طرف محل استقرارمون ترک کردیم. در مسیر به صاحبخونه گفتم: حاجی! ایشون اون حاجی معرکۀ شما بود؟؟؟؟ گفت: حاج آقا ایشون آدم جوانمردی است و خوش‌مرام و ... گفتم: عجب! صاحبخونه گفت: راستی حاجی! ای کاش می‌گذاشتی حداقل ما «حَبّ» خود را می‌کشیدیم!!! آخه صابخونۀ ما هم طبق سسبک زندگی‌های مرسوم قدیمی بعد از کارهای سخت کشاورزی و دامداری مقدار معین و با کیفیت #مادۀ_افیونی می‌کشیدند و خستگی در می‌کردند و برای بدنشان هم خیلی مفید بوده است. ظاهرا پزشکان هم برای افراد بالای 50 سال توصیه‌های افیونی با دوز مشخص می‌کنند که برای تنظیم بدنشان خوبه! ما که فقط دست مردم دیدیم. 🤐😷👿البته باید خالص باشه. 😅یادمه خیلی سال پیش در کرمان یک #قاچاقچی را گرفته بودند و دو کیلو و نیم تریاک داشت و محاکمه شد و براش حکم بریدند. به حکم اعتراض کرده بود و گفته بود: خودم درستشون کردم و می‌دانم موادش چیه! اینا 250 گرم تریاک بیشتر نیست و بقیه‌اش افزدنی‌های مجاز و غیر مجاز طبیعی (قره‌قروت)، حیوانی (از خانواده عنبر نسارا) و انسانی؟ است! 

https://eitaa.com/ayyamollah/62

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میثم صفری

بخش پنجم: قاچاقچی متدین!

حیفم میاد که شما را حداقل بر سر سفره یک خاطره زیبا و کلیدی از صاحبخونۀ با مرام و بزرگوارم ننشانم. عکس صاحبخونه را در چند پست قبل مشاهده فرمودید. 
در دهه محرم آن سال یک نفر از حاجیان خانه خدا از حج آمده بود. صابخونه گفت: حاج آقا بریم زیارت قبول حاجی روستا. گفتم: بله! حتما. یکی از برنامه‌های ثابت تبلیغی من سر زدن به خانواده شهدا و یا جانبازان و یا مسجدی‌هایی که کسالت دارند و حج‌رفته‌ها یا کربلا رفته‌ها و ... است. البته آن منطقه هیچ شهیدی نداشتند. قبل از این خاطره بگم که یک رسم بسیار دست و پا گیر برای حاج آقا این بود که اگر کسی در آن منطقه فوت می‌کرد تا سه روز برایش مراسم می‌گرفتند و هر سه روز هم مردم روستا و حاج آقا می‌بایست شرکت کنند! خوشبختانه در ایام حضورمان در آنجا شخصی از دنیا نرفت و زحمت نماز میت و ... بر گردنم نیفتاد، جز یک نفر و او  هم وصیت کرده بود در کرمان دفنش کنند و فقط مراسم دست و پا گیرش در آن روستا برگزار شد. بگذریم. 
خلاصه در معیت صاحبخانۀ عزیز به منزل حاجی رفتیم. شخصی قد بلند و به شدت سیه‌چرده و با عینکی دودی و با سر تراشیده و ریش بلند و عرق‌چین به سر و با تسبیح بلند مشکی در دست. نشستیم و زیارت قبول گفتیم و حاجی برای ما از حج خود و خاطراتش در بقیع و اعمال حج و سنگ زدن به شیطان (رمی جمرات) و خاطرات مدینه و ... گفت. موقع خداحافظی شد و از خانۀ حاجی زدیم بیرون. صاحبخونه در راه گفت: حاج آقا! این حاجی را ولش کن😳🙄، این از طریق #قاچاق مواد مخدر پولدار شده و حالا متدین و تسبیح به دست و #آخوندبیار هر ساله برای روستا با مراودات خاص و مویرگی! اتفاقا اون دهه روحانی آنها هم آمد و روضه می‌خواند و من هم بعد از ایشان منبر می‌رفتم. به نوعی #قدرت‌آزمایی و #وزنه‌کشی میان یکی از اطراف #سه‌دستگی روستا با امام جمعه شهرستان بود. دو سه روزی روضه خواندند و نهایتا در اوج خداحافظی کردند و رفتند. 
القصه! صاحبخونه‌مان پس از زیارت آن حاجی خاص گفت: صبر کن حاج آقا روستای کناری چند روز دیگه یه حاجی می‌آید که اون معرکه است و یک انسان دیگری است.

شما سروران مکرم هم صبور باشید تا داستان اون حاجی بیاد😉😅❤️
 https://eitaa.com/ayyamollah/60

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میثم صفری

خدا را بر گاو و گوسفند شُکر!

در روستاهایی که تبلیغ می‌روم معمولا به دلیل دوری از مرکز شهر #نماز_عید_فطر را در همان روستا می‌خوانیم. یکی از کارهایی که می‌کنم این است که حتما نماز را در حیاط مسجد و یا محوطه‌ای دور از مسجد و مکان‌های مسقف می‌خوانیم. نخستین باری که نماز عید فطر را برگزار کردیم، با اعلام قبلی همه در کنار گلزار شهدای آن منطقه تجمع کردیم و بعد #لبیک‌های_عید را با هم می‌گفتیم و به طرف #مصلای_نماز در منطقه‌ای مسطح شده در اطراف روستا می‌رفتیم. بلندگوی دستی هم آورده بودند و تکبیرها را بلند می‌گفتیم و مردم تکرار می‌کردند: الله اکبر الله اکبر الله اکبر و لله الحمد الحمد لله علی ما هدانا و له الشکر علی ما أولانا... یکی از تکبیرهای عیدی که خیلی خوب آنجا می‌چسبید و از کنار آغل‌های گاو و گوسفندهای کنار خانه‌های روستا رد می‌شدیم این بود: «الحمد لله علی ما رزقنا من بهیمة الأنعام»: به مردم می‌گفتم: در این روز عید فطر خدا را شکر کنیم به خاطر همین گاو و گوسفندهایی که به ما داده است! قطعا این تکبیر روز عید را نمی‌توان در شهرها گفت و تنورش داغ نیست و اصلا نمی‌چسبه و حتی گاهی داستان میشه!. خلاصه اولین نماز را برگزار کردیم به صورت کامل و مجهز و با تکیه بر اسلحه! خطبه‌ها را آغاز کردم. #خطبه_اول را خواندم و #خطبه_دوم که با سلام به  پیامبر اکرم و تک‌تک اهل‌بیت علیهم‌السلام شروع می‌شد را خواندم. خیلی قبلش تمرین کردم که نامهای ائمه و ترتیبشان را به صورت خطابی و تسلسل‌وار درست و بی‌نقص بگویم: بعد از نماز خانمم گفت که سه نفر از ائمه را از تو انداختم! خودم هم احساس کردم که امامان زودی تمام شدند ولی خودم را نباختم و ادامه دادم!😂😅

https://eitaa.com/ayyamollah/59 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میثم صفری

وداع جانسوز

 

این صوت مربوط به تبلیغ ماه رمضان در #مسجد_قباست. این مسجد جوّ خیلی متفاوت و پر شوری داشت و جلساتی که در آن ماه مبارک رمضان فراموش‌ناشدنی در مسجد داشتم از رونق بالایی برخوردار بود. نزدیک پایان ماه می‌شدیم. بحث #وداع_با_ماه_مبارک مطرح شد. به شدت استقبال کردند و گفتند ما هر ساله این برنامه را قبل از غروب روز آخر داریم. معمولا در جلسه وداع با ماه مبارک همان دعای کوتاه موجود در مفاتیح خوانده می‌شود و با ذکر توسل و اشعاری مختصر. نکته عجیب در مسجد این بود که مثل قرآن که تعداد خیلی زیادی به صورت منظم در قفسه‌چیده شده بود، کتاب شریف و مظلوم #صحیفۀ_سجادیه هم با یک چاپ زیبا و با ترجمه به تعداد زیاد در چندین قفسه چیده شده بود. گفتند: حاج آقا! دعای 45 صحیفه سجادیه، وداع امام زین‌العابدین علیه‌السلام با ماه مبارک را بخوانیم! از این آمادگی و مطالبه همگانی خیلی تعجب کردم و در عین حال خیلی خوشحال شدم. با اینکه عبارات این دعا چون انس همیشگی با آنها نداریم خیلی روان نیست ولی برام جالب بود که به زیبایی همراهی می‌کردند و خلاصه حال خوشی داشتند. 
📌 این توضیحات را دادم تا اگر صوت یکساعت و چنددقیقه‌ای این دعا را شنیدید تعجب نکنید و نگویید: چقدر طول داده‌ام! معمولا در جلسات وداع، تمام دعا خوانده نمی‌شود ولی ما از باء بسم الله تا تای تمّت آن را با طول و تفصیلش خواندیم. ❤️🌹

https://eitaa.com/ayyamollah/58

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میثم صفری

روستای جهانی!

هر ساله در ایام تبلیغی ماه محرم و  ماه مبارک به ویژه در ایام پایانی آن، شاهد انتشار برخی حرف‌ها و توصیه‌ها بوده و هستیم. از کارهای عجیب و غریب گرفته تا مطالب به ظاهر مذهبی و موجّه. به اسم #سقاخانه، گاهی جاهایی برای انتشار خرافات و آیین‌های مذهبی بافتنی و ساختگی درست شده و حتی کم‌کم با الهامات الهی در قالب خواب‌ها و خواب‌نماشدن‌های کذایی مساجد خاصی در آن نقطه بنا می‌شود و ... در شب 27 ماه مبارک، خانمها در مسجد جمع می‌شوند و تا صبح پارچه چادری را قیچی می‌زنند و می‌گویند شگون داره! یا عده‌ای از بچه‌ها دم در خانه مردم می‌آیند و شعرهایی می‌خوانند و طلب پول و کمک می‌کنند؛ به اسم #بوعلی‌جانی! (بو علی‌جانیم بوعلی‌جانیم میدی یا بریم!😂) یا یه عده‌ای از دختر بچه‌ها یا حتی بزرگ‌ترها چادری روی سر خودشان به صورت دسته‌جمعی می‌اندازند و درب خانه ها  #کلید_زنی می‌کنند و یا چند سنگ دستشونه و به هم می‌کوبند و ... خلاصه! بازار این چیزا الی ما شاء الله به ویژه در روستاها و به نوع دیگری در شهرها داغه داغه. 
امروزه که دیگه دنیا یک #دهکده‌جهانی (روستا) شده، این نوع جهالت‌ها که در روایات #آفت_روستاها شمرده شده، در سطح گسترده‌ای با آب و لعابی زیبا، تولید و منتشر می‌شوند و مخاطبان زیادی هم دارند. به عنوان یک نمونۀ خوبش!  در سطح گسترده‌ای در شبکه‌های مجازی و کانال‌های قارچی، پخش شده که روایت داریم از پیامبر اکرم که اگر نمازی در جمعه آخر ماه رمضان با کیفیت خاصی خوانده شود، دیگه همه نمازهای قضامون صفر میشه! و یک عده خیلی خوش به حالشون شده و دور برداشتند. 
چند پاسخ را می‌توان به این روایت داد:
اولاً: در منابع معتبر روایی در دسترس شیعه این روایت نیامده است. ثانیاً: بر فرض وجود چنین روایتی مفاد آن با سایر روایات قطعی و معتبر در تعارض است. زیرا روایات متعددی دلالت بر «وجوب قضای عبادات قضا شده» دارد؛ و قضای نمازی که فوت شده، باید همانگونه که از دست رفته (کامل یا شکسته) به جا آورده شود و جایگزینی ندارند. بر فرض صحت سند و دلالت این روایت، منظور روایت این است که این نماز آثار سوء بر جای مانده از نمازهای قضا را (نه خود نمازها) جبران و پاک می‌کند، نه این که جای آن را پر کند. مثل اینکه درباره برخی کارها گفته شده ثواب حج را دارد. معنای آن این نیست که اگر مستطیع هست، نیازی به حج رفتن نیست. 

📌حواسمون باشد که در زمان غیبت امام عصر نگه داشتن ایمان از نگه داشتن یک زغال برافروخته در کف دست، سخت‌تر و سوزاننده‌تر است.

https://eitaa.com/ayyamollah/52

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میثم صفری

«یا من هو أضحک😂 و أبکی😭»

خاطرات شیرین و مفرّحی هم از تبلیغ در #شبهای_قدر در ذهنم مانده که بد نیست با الهام از صفتِ «یا من أضحک» خداوند متعال در #دعای_جوشن_کبیر با نقل آنها، لحظاتی #خنده را بر صورت شما بندگان خوب خدا و میهمانان بزم الهی بنشانم که قطعا #کار_خدایی بوده و آثار معنوی خاص خودش را خواهد داشت ان شاء الله!
خاطره‌ام مربوط می‌شود به روستایی که در ایام ماه مبارک مبلغ نداشتند و من در روستایی در چند کیلومتری آنها مشغول امر تبلیغ بودم. بانی آنها آمد و از من خواست که به مدت 5 شب از شب 19 در آنجا هم برنامه داشته باشم. سخنرانی و مراسم قرآن به سر. قبول کردم. مقدمتا عرض کنم که معمولا در مساجد و هیئات در قسمتی که منبر هست یک چراغ عمدتا #سبز تعبیه شده تا وقتی چراغ‌ها را برای ذکر مصیبت و قرآن به سر خاموش کردند و همه جا تاریک شد هم حاج آقا در هاله‌ای از نور سبز فرو برود و مخاطبانش با دیدن این هاله نورانی برای ارتباط با خداوند متعال دلهایشان آماده‌تر شود و هم اگر علم حاج آقا در کاغذ همراهش باشد بتواند از آن روشنایی بهره‌مند شود. این نور برای معنویت سخنران هم بی‌تاثیرنیست البته! مَنِ از همه جا بی‌خبر گفتم: برای ذکر توسل و قرآن به سر چراغها را خاموش کنید تا بهتر با خدا ارتباط برقرار کنید و از یکدیگر خجالت نکشید و ... . وقتی چراغها را خاموش کردند و همه جا تاریک شد، و مردم در آستانۀ ارتباط با خدا قرار گرفتند، ارتباط من به صورت کامل با علمم قطع شد. با اشاره به بانی گفتم چراغ بالای سرم را روشن کند، لحظاتی گذشت و دیدم بانی عزیز یک سیم بلند متصل به یک لامپ رشته‌ای 100 را روی یایه میکروفن گذاشت😱😳. لحظه به لحظه بر داغی روبروی صورتم و عرق و ... افزوده می‌شد و پشه‌ها و سوسک‌ها که ظاهرا #کوررنگی دارند به سوی منبع نور اطراف حاج آقا حمله‌ور شدند و باقی قضایا ... و از خیر چراغ گذشتم و عطایش را به لقایش بخشیدم 😂😂🤣.  
📌 پی‌نوشت:
به نظرم هر جا خداوند متعال کسی را می‌خنداند در دل آن خنده، یک گریه نهفته است و بر عکس! 🤔🙄

https://eitaa.com/ayyamollah/50

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میثم صفری