در روستاهایی که تبلیغ میروم معمولا به دلیل دوری از مرکز شهر #نماز_عید_فطر را در همان روستا میخوانیم. یکی از کارهایی که میکنم این است که حتما نماز را در حیاط مسجد و یا محوطهای دور از مسجد و مکانهای مسقف میخوانیم. نخستین باری که نماز عید فطر را برگزار کردیم، با اعلام قبلی همه در کنار گلزار شهدای آن منطقه تجمع کردیم و بعد #لبیکهای_عید را با هم میگفتیم و به طرف #مصلای_نماز در منطقهای مسطح شده در اطراف روستا میرفتیم. بلندگوی دستی هم آورده بودند و تکبیرها را بلند میگفتیم و مردم تکرار میکردند: الله اکبر الله اکبر الله اکبر و لله الحمد الحمد لله علی ما هدانا و له الشکر علی ما أولانا... یکی از تکبیرهای عیدی که خیلی خوب آنجا میچسبید و از کنار آغلهای گاو و گوسفندهای کنار خانههای روستا رد میشدیم این بود: «الحمد لله علی ما رزقنا من بهیمة الأنعام»: به مردم میگفتم: در این روز عید فطر خدا را شکر کنیم به خاطر همین گاو و گوسفندهایی که به ما داده است! قطعا این تکبیر روز عید را نمیتوان در شهرها گفت و تنورش داغ نیست و اصلا نمیچسبه و حتی گاهی داستان میشه!. خلاصه اولین نماز را برگزار کردیم به صورت کامل و مجهز و با تکیه بر اسلحه! خطبهها را آغاز کردم. #خطبه_اول را خواندم و #خطبه_دوم که با سلام به پیامبر اکرم و تکتک اهلبیت علیهمالسلام شروع میشد را خواندم. خیلی قبلش تمرین کردم که نامهای ائمه و ترتیبشان را به صورت خطابی و تسلسلوار درست و بینقص بگویم: بعد از نماز خانمم گفت که سه نفر از ائمه را از تو انداختم! خودم هم احساس کردم که امامان زودی تمام شدند ولی خودم را نباختم و ادامه دادم!😂😅