عید غدیر عید وصایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و به تعبیر رایج #تاج‌گذاری حضرت است. یکی از رسوم ما طلبه‌ها در اعیاد، #عمّامه‌گذاری به دست یکی از علماست. #پایۀ_هشتم طلبگی بودم که در اندیشۀ #ملبّس‌شدن دائم به لباس روحانیّت افتادم. برای ما طلبه‌ها، این مرحله از زندگی، کم از #صبحِ_پادشاهی نیست؛ به‌شرط آنکه طلبه را بزرگی معمّم کند! و آن هم در سنین باطراوت عمر طلبگی.
هر طلبه‌ای به تناسب شرایط روحی و فکری و اعتقادی و سلیقۀ سیاسی خودش یکی از بزرگان را برای معمّم‌شدن انتخاب می‌کند. گزینۀ اوّلم مقام معظّم رهبری (سلّمه الله) بود که متأسفانه علیرغم تلاش‌ها جور نشد. با توجّه به علاقۀ وافر بنده به حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله)، مفسّر و فقیه گرانقدر، تصمیم گرفتم که به دست مبارک ایشان معمّم شوم. بعد از گرفتن #مجوّز_تلبّس از واحد تهذیب حوزه، تقاضای خودم را به همراه مجوّز به دفتر ایشان دادم تا در #عید_غدیر ملبّس شوم. مهارت زیادی در پیچیدن عمّامه نداشتم. محلّ سکونت ما تعداد خانه‌ها خیلی کم بود و تک و توکی خانه ساخته شده بود. طلبه‌ای سالها پیش از ما در آن منطقۀ کَم‌سَکَنه، خانه ساخته بود. رفتم به در خانه ایشون با پارچۀ عمّامه‌ای ۶ متری. هنگام پیچیدن عمّامه می‌گفت در روایات داریم که زمان امام زمان(علیه السلام) عمّامه‌ها فقط سه دور پارچه هستند و کوچک و از عمّامه‌های بزرگ و پر زرق و برق خبری نخواهد بود! (العُهدة علی الراوی) عمّامه آماده شد ولی خیلی کوچک بود و محکم. وقتی روی سَرِ نسبتاً بزرگم گذاشتم خیلی ضایع بود و توی ذوق می‌زد. مضطرب شدم و به دنبال عمّامه‌پیچِ دیگری رفتم.
یکی از اقوام که در محلّ سکونت‌مان بود و عمّامه‌اش مورد پسندم بود. بهش زنگ زدم و گفت: بیا! رفتم. گفت: پدر خانمم داره از کربلا میاد و عجله دارم. فرصت نیست و پارچه را باید به شکل #ملحفه‌ای تا بزنیم! عمّامۀ خیلی قشنگ و خوش‌منظری #رویِ_سَر پیچید. گفت: اگر یه کم عمّامه را مرطوب کنیم عمّامه محکم‌تر می‌شه. با #آب‌پاش توی عمّامه کمی آب پاشید. به سمت خانه رفتم تا #قبا و #عبا را بپوشم و به سمت مسجد آیت الله جوادی آملی بروم. یکی از رفقامون در مسجد وقتی عمّامه را دید گفت: چرا اینجوریه؟! جریان را گفتم. گفت: چرا خیسه؟ جریان اون را هم گفتم. گفت الآن درستش می‌کنم. ایشان هم مقداری اِعمالِ هنر در عمّامه کرد و عمّامه را داخل سینی گذاشتیم تا در بالای جلسه قرار بگیرد جهت انجام مراسم. خیلی دلشوره داشتم و مدام ذهنم درگیر خیسی و شُلی عمّامه بود! روش آیت الله جوادی آملی این بود که برای هر عمّامه به صورت مستقلّ دعا می‌فرمود.نوبت من رسید و در کنار منبر ایشان ایستادم. هر لحظه منتظر بودم که عمّامۀ خیس و شُلم در دستان ایشون شیرازه‌‌اش از هم بپاشد! دعاهای ایشان تمام شد و عمّامه را بر سرم گذاشتند و سر و روی گوشم احساس یَخی کردم! حالا دیگر #تیجان_ملائک (به تعبیر روایات) بر سر من آرام گرفته بود و احساس شعف درونی وصف‌ناشدنی داشتم.